سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ب

به نام خدا

پرسیدم از هلال چرا قامتت خم است   آهی کشید و گفت که ماه محرم است

در آن سالیان دور وقتی اجداد ما در گوشه ای از همین باغ جناب جمع می شدند و به قول خودشان حسن و حسین می کردند و برای شاه شهید گریه می کردند شاید خیلی با تاریخ حادثه کربلا و فلسفه عاشورا آشنایی نداشتند ولی عشقی ریشه دار در وجودشان زبانه می کشید که ما ان شاء الله وارث همان عشقیم.

بسیاری از افراد را دیده ام که تمام سال را لحظه شماری می کنند تا محرم بیاید ولی آنقدر این لحظات ملکوتی به سرعت می گذرد که هرچه هم زرنگ باشی باز هم آخرش طعم تلخ حسرت را مزمزه خواهی کرد که ای دل غافل...این محرم هم تمام شد!

انگار همین دیروز بود که پیامکی رسید که آخرش این بود: "هفتاد و دو شب مانده محرم بشود" و الان که در حال نگارش این مطالب در کوی دانشگاه تهران هستم شب دوم محرم است...

من هم مثل همه ی شما در این دهه مثل هرسال وقتی دلم آرام می گیرد که خودم را برسانم به میدان و غرق شوم در دریای بی پایان عظمت حسین(ع) و فراموش کنم لحظه های بی ارزش زندگی روزمره ام را...نمی دانم اگر این شبها نبود چه می کردیم با این همه دغدغه ی حقیر و دلهای اسیر در هیاهوی هیچ.شاهد اینکه مشکل اصلی میلیونها نفر در تهران در حال حاضر این است که فردا چهارشنبه را برای آلودگی هوا تعطیل می کنند یا نه...عزیز برادر! سالهاست دلهایمان تعطیل است از آلودگی فکر و رفتار ولی بیخبریم...

در خاتمه از همه دوستانی که این مطلب را می خوانند التماس دعای خیر دارم و دارم لحظه شماری می کنم تا به امید خدا همنوای دیگر عاشقان اباعبدالله باشم در شبهای حسینی میدان حاجی آباد زرین...

عزاداریهایتان مقبول درگاه حضرت حق!

 




تاریخ : چهارشنبه 89/9/17 | 12:0 صبح | به قلم: محمد صادق خدایی | تا حرف حساب